مکزیک
شعری برای خوان رولفو
کامران میرهزار
مکزیک؛
یکی خودش را فورا به قتل می رساند،
یکی زیر ماه اکتبر گونی کهنه ای را رفو می کند،
یکی در تالپا برگشته است!
مکزيک؛
پنجره ها را باز کنید،
یکی سینی قهوه را دست به دست بگرداند،
یکی یخه اش را برای عبور رودخانه باز کند،
یکی هم باید به موقع از همه ی ما عکس بگیرد!
مکزیک؛
پرنده ها مرده اند،
مکزیک؛
دیگر با این چاقو خودکشی نمی شود،
مکزیک؛
دون خوان رولفوی بیچاره
————–
One Response to مکزیک